آنچه در این مقاله میخوانید
هیچ کسب و کاری منابع نامحدود مالی برای سرمایهگذاری روی تمامی محصولات يا کسب و کارها را ندارد. اگر یک سرمایه نامحدود هم داشته باشید!!! باز هم تمایل ندارید روی محصولات يا کسب و کارهایي که بازدهی خوبی ندارند، انرژي، زمان و پول خود را هدر دهید.
ماتریس بوستون، برای مجموعههایی است که، سبدی از محصولات، برندها یا سبدی از کسب و کارها دارند. به عبارت دیگر، باید چند واحد استراتژیک تجاری (SBU) در مجموعه شما وجود داشته باشد تا دغدغه مدیریت پورتفولیو یا مدیریت سبد کسب و کارها و محصولات برایتان ایجاد شود.
استفاده از ماتریس BCG به شما کمک می کند که بفهمید سازمان باید بر روی چه محصولات، برندها یا کسب وکارهایی سرمایهگذاری کند و کدام یک را کنار بگذارد. از ماتریس بوستون میتوان برای بررسی یک محصول، یک برند، یک بخش خاص، یک کسب و کار و یا کل سازمان استفاده کرد.
اگر کسب و کارتان از نوع خوشه ای است و دارای چندین SBU می باشید، مشاوره کسب و کار آکادمی دکتر حسین یوسفی با بررسی دقیق هر یک از SBU ها، بهترین سبد محصولات را به شما پیشنهاد خواهند داد.
SAMSUNG کسب و کاری از نوع خوشه ای (Conglomerate) است. کسب و کارهای خوشه ای از تعدادی بنگاه تشکیل شده اند که در صنایع کاملاً متفاوت زیر یک چتر (شرکت مادر) فعالیت می کنند. هر یک از کمپانی های مستقل،SBU یا واحد تجاری نامیده میشود.
سامسونگ بطور هم زمان در بازارهای متفاوتی حضور دارد. از یک طرف در بازار گوشیهای همراه با رقبایی همچون APPLE و HUAWEI و… میجنگد و از طرف دیگر، در بازار لوازم خانگی با رقبایی مثل BOSCH و LG و… رقابت میکند.
داشتن SBU های مختلف یک استراتژی هوشمندانه برای کسب و کارهاست، چراکه ریسک را در بین واحدهای تجاری مختلف پخش مینماید. به عنوان مثال اگر اتفاقی برای صنعت گوشی های هوشمند رخ دهد، سامسونگ هنوز هم می تواند در سایر محصولات یا واحدهای تجاری، جریان نقدی مثبتی داشته باشد.
قطعاً مدیران ارشد سامسونگ، باید هر از چند گاهی، یکبار دیگر فکر کنند که:
- چه کسب و کارهایی را حفظ کنیم؟
- چه کسب و کارهایی را حذف کنیم؟
- بر روی چه کسب و کارهایی سرمایهگذاری بیشتری انجام دهیم؟
آشنایی با ماتریس آنسوف به شما کمک میکند به بهترین شکل پورتفولیوی کسب و کار خودتون رو مدیریت کنید.
البته لازم نیست حتماً کسب و کارتان به بزرگی سامسونگ باشد تا چنین دغدغههایی داشته باشید، بطور مثال يک شرکت کوچک نرمافزاری را در نظر بگیرید که پنج سال از تأسیس آن میگذرد و سه محصول متفاوت دارد؛ نرم افزار مشتری مداری، نرم افزار حسابداری و نرم افزار اتوماسیون اداری. در حال حاضر شرکت در سه بازار که چندان شباهتی با یکدیگر ندارند قرار گرفته است. قطعاً منابع شرکت محدود است و مالک باید تصمیم بگیرد که منابع محدود را به کدام محصولات اختصاص دهد. نمی توان منابع محدود مالی، انسانی، مکانی و… را برای همیشه بین 3 محصول، بطور مساوی تقسیم کرد. درنتیجه، چالش مدیریت پورتفولیو به بزرگی یا کوچکی کسب و کار ارتباطی ندارد و هر بنگاه اقتصادی در هر زمانیکه با این مشکل مواجه شود، یکی از ابزارهایی که میتواند به سراغ آن برود، ماتریس BCG می باشد.
میتوانید برای دریافت مشاوره در زمینه کسب و کار های خودتون از مشاوره کسب و کار های کوچک با دکتر حسین یوسفی استفاده کنید.
ماتریس BCG چیست؟
ماتریس بوستون در دهه 1970 میلادی توسطBruce D. Henderson ، بنیانگذار گروه مشاوران بوستون (Boston Consulting Group) طراحی شد. او معتقد بود که، برای تصمیم گیری درباره مدیریت پورتفولیو، باید در مورد هر کسب و کار به دو پرسش جواب داد:
چشم انداز رشد بازارِ محصول / کسب و کار چقدر است؟
برای محاسبه چشم انداز رشد در ماتریس BCG، معمولاً بررسی میکنند که میانگین رشد فروش در صنعت از نظر ریالی یا تعداد در 2 سال اخیر چقدر بوده و فرض می شود که قرار است همین میزان رشد ادامه داشته باشد. (مگر اینکه اطلاعات بهتر و جدیدتری برای پیشبینی رشد در اختیار داشته باشید.)
مطالعه بیشتر: با مطالعه مقاله لحظه صفر حقیقت میتوانید با لحظه مهم قبل از خرید مشتری آشنا شوید.
جایگاه رقابتی ما نسبت به سایر رقبا در آن محصول / بازار چگونه است؟
برای محاسبه جایگاه رقابتی، باید سهم بازار کسب و کارتان را با بزرگترین رقیب موجود در بازار مقایسه کنید و سپس محاسبه کنید که چه نسبتی با رهبر بازار دارید.
(اگر کسب و کار شما بزرگترین در بازار است، خود را با دومین رقیب (که رقیب اصلی شماست) بسنجید. اگر دومین یا چندمین بازيگر بازار هستید، خود را با اولین بازیگر بسنجید.)
بطور معمول باید سهم بازار کسب و کار یا محصول را بر سهم بازار رقیب تقسیم کرد تا به یک نسبت رسید:
فرض کنید کسب و کار شما بزرگترین بازیگر بازار است و سهم بازار شما، 20% است. اگر بازیگر دوم، سهم بازار ۱۰% داشته باشد، قدرت رقابتی شما می شود 2 که حاصل تقسیم 20 درصد به 10 درصد می باشد.
اگر همان بازیگر دوم بخواهد ماتریس بوستون رسم کند، باید قدرت رقابتی خودش را 5/0 در نظر بگیرد (تقسم 10 درصد به 20 درصد). دیگر رقبا هم، همگی باید سهم بازارشان را بر 20% تقسیم کنند تا قدرت رقابتی خود را بصورت عددی محاسبه کنند.
مطالعه بیشتر:
شکل زیر، نمونهای از ترسیم ماتریس بوستون است.
بطور مثال، کسب و کار / محصولی که در شکل بالا با رنگ سیاه نمایش داده شده، سهم بازار خوبی دارد (چراکه در سمت راست نمودار قرار گرفته و قاعدتاً رهبر بازار خودش است). ضمناً در بازاری حضور دارد که نرخ رشد آن بالاست. محصول / کسب و کار سبز نیز، سهم بازار خوبی دارد و در مقایسه با محصول سیاه، قاعدتاً فاصله بیشتری با دومین بازیگر بازار دارد (چراکه در نمودار بیشتر به سمت راست تمایل دارد)، اما در بازاری حضور دارد که رشد چندانی ندارد، در نتیجه محصول سبز رنگ، محصولی قوی اما در یک بازار ضعیف است. با توجه به نمودار، محصول قرمز، محصولی ضعیف در بازاری قوی است که به سرعت در حال رشد است.
لازم به ذکر است که، در هنگام رسم نمودار فوق، مساحت دایرهها را متناسب با میزان فروش یا گردش مالی محصول / کسب و کار در نظر می گیرند. بنابراین در نمودار بالا میتوان گفت: گردش مالی محصول / کسب و کار سبز رنگ، بیشتر از گردش مالی محصول / کسب و کار آبی، سیاه و قرمز است.
سهم بازار (Market share) و رشد بازار (Market growth) چیست؟
جهت استفاده از ماتریس بوستون ابتدا باید با تعریف و نحوه ارتباط بین سهم بازار و رشد بازار آشنا شوید.
سهم بازار، درصدی از کل بازار است که محصول یا کسب وکار به خود اختصاص داده است و بر اساس معیارهای درآمد یا حجم واحد، محاسبه میشود. به طبع هرچه سهم بازار بیشتر باشد، قسمت بزرگتری از بازار در کنترل سازمان خواهد بود.
بر اساس ماتریس بوستون، اگر کسب و کاری سهم بازار بالایی دارد، پس درآمد خوبی دارد، چراکه سازمان یاد گرفته است که چگونه سودآوری محصولات خود را به بیشترین حد برساند. حال ماتریس BCG این سوال مهم را ایجاد می کند که، آیا به خاطر اینکه یک بخش خاص در کسب و کار یا محصول، سود ده است، باید منابع بیشتری به آن اختصاص بدهید؟ پاسخ این سوال به رشد بازار بستگی دارد.
رشد بازار، جذابیت یک بازار را اندازهگیری میکند. بازارهایی که دارای رشد بالایی هستند، یعنی تمام بازار در حال رشد و توسعه است، بسیار جذاب هستند. سازمانها برای بالا بردن سود خود در این بازارها، فرصتهای زیادی دارند، حتی اگر سهم بازار آنها ثابت بماند. در طرف مقابل، بازارهایی که رشد پایینی دارند، چندان رقابت در این بازارها جذاب نیست و برای حفظ سهم بازار خود، باید از تخفیف و سایر مشوقها استفاده کنید.
چهار ربع ماتریس بوستون
ماتریس BCG نموداری است که محور افقی، سهم بازار نسبی (Relative Market Share) و محور عمودی، نرخ رشد بازار را نشان میدهد.
رشد بازار: بازاری که در آن محصول عرضه میشود، با سرعت بالایی رشد میکند یا بهآرامی؟ و شاید اصلاً رشدی ندارد.
سهم بازار: از تقسیم سهم بازار کسب و کار بر سهم بازار بزرگترین رقیب در صنعت بدست میآید.
هنگام معرفی ماتریس بوستون، برای هر یک از چهار بخش آن یک اسم گذاشته شد:
- سگ (Dog):محصول یا کسب و کار ضعیف در بازار ضعیف
- گاو شیرده (Cash Cow):محصول یا کسب و کار قوی در بازار ضعیف
- ستاره (Star): محصول یا کسب و کار قوی در بازار قوی
- علامت سوال (Question Mark) / محصول مسئلهدار:(Problem Child) محصول یا کسب و کار ضعیف در بازار قوی
ستاره ها: سهم بازار بالا، رشد بازار بالا
سازمانها عاشق ستارهها هستند، چراکه ستارهها هم سهم بازار بالایی دارند و هم در بازاری با رشد بالا قرار دارند. محصولات یا کسب و کارهایی که در این قسمت قرار می گیرند، ارزش بالایی دارند چراکه سرمایهگذاری روی آنها به خاطر رشد بالای بازار و محبوبیتی که دارند، همچنان سود آینده سازمان را تضمین میکنند. اگر محصولات یا کسب و کارهای ستاره بتوانند موفقیت خود را تا زمانیکه رشد سریع بازار، کمی آرامتر شود حفظ کنند، میتوانند به گاو شیرده تبدیل شوند.
گاو شیرده: سهم بازار بالا، رشد کم بازار
این محصولات یا کسب و کارها سهم بازار بالایی دارند، سود خوبی را تولید میکنند اما در بازاری قرار دارند که رشد کمی دارد.
نکته مهم این است که، به دلیل سهم بالای بازارِ این نوع محصولات یا کسب و کارها، اگر فروش آنها سودآور باشد میتوانند فعالیتهای دیگر سازمان را از نظر مالی تامین کنند. اما لازم به ذکر است که، نیازی نیست در آنها سرمایهگذاری جدیدی انجام دهید، چراکه نرخ رشد صنعت پایین است و احتمال دارد دیگر سرمایهگذاری جدید، بازگشت سرمایه نداشته باشد. محصولات یا کسب و کارهایی که در این بخش قرار می گیرند، عموماً تکامل یافته و تثبیت شدهاند. درباره آنها میتوان گفت: تا جایی که میتوانید شیر بدوشید، بدون اینکه گاو را بکشید!
بطور مثال: مانیتورهای شرکت سامسونگ که فروش خوبی دارند اما دیگر رشد خاصی را تجربه نمیکنند، در قسمت گاوهای شیرده قرار داده میشوند، چراکه این مانیتورها سود 30 درصدی را برای شرکت به همراه دارند و میتوانند هزینههای مورد نیاز برای سرمایهگذاری روی تلفنهای همراهِ جدید این شرکت را تأمین کنند.
سگ ها: سهم بازار پایین، رشد کم بازار
این محصولات یا کسب و کارها سهم بازار پایینی نسبت به رقبا دارند و از طرفی رشد بازار آنها نیز بسیار کم و شاید صفر است.
آنها معمولاً سودآور نیستند و همان سهم بازارشان را هم به سختی حفظ میکنند. مشخص است که محصولاتِ یا کسب و کارهایی با سود کم و حتی زیان ده، در این ربع قرار میگیرند. اگر سگها سودآور باشند، میتوانید روی سرمایهگذاری برای افزایش سهم بازارشان فکر کنید درغير اينصورت، توقف تولید این محصولات، بهترین تصمیم می باشد.
علامت سوال: سهم بازار پایین، رشد بالای بازار
محصولات یا کسب و کارهایی هستند که سهم بازار پایینی دارند ولی در صنعتی قرارگرفته اند که نرخ رشد آن بالاست.
نکته مهم این است که، علامت سوال ها سرعت رشد بازار مشخصی ندارند، در نتیجه قبل از تصمیم گیری برای افزایش سرمایه گذاری بر روی آنها، لازم است تا تحقیقات بیشتری انجام شود. سهم بازار آنها در ابتدا پایین است، اما با توجه به رشد بالای بازار، با اتخاذ استراتژیهای مناسب و سرمایهگذاری، آنها پتانسیل تبدیل شدن به یک ستاره را دارند. اما به همان نسبت نیز احتمال دارد که با یک برنامهریزی اشتباه سقوط کنند و سرمایه شما را به باد دهند و تبدیل به سگ شوند. بنابراین آینده مشخصی ندارند.
سمبل | توصیف وضعیت | استراتژیهای پیشنهادی |
گاو های شیرده | سهم بازار بالا در یک صنعت با رشد کم . این صنایع قادر به ایجاد نقدینگی هستند . این نقدینگی میتواند برای سایز اهداف سازمان استفاده شود | حفظ وضعیت موجود تا هر زمان که ممکن باشد سیاست کلی است. . توسعه محصول و تنوع گرایی همگون . کم کردن هزینه ها |
سگ ها | سهم بازار کم در یک بازار کم و یا بیرشد وضعیت ضعیف داخلی و خارجی | . حذف بخش های زیان ده . کاهش حجم فعالیتها |
علامت سوال ها | واحد مورد نظر در یک صنعت با رشد بالا سهم کمی دارد. . سهم بازار بیشتر به نقدینگی زیادی نیاز دارد. . در حال حاظر تولید نقدینگی این واحد ها کم است | باید در مورد تقویت ( استراتژیهای تمرکز) و یا رهاسازی تصمیمگیری شود |
ستاره ها | واحد مورد نظر در یک صنعت با رشد بالا سهم قابل توجهی دارد. . بهترین فرصتها برای رشد و سودآوری بلندمدت فراهم است. . برای حفظ وضعیت برتر به سرمایهگذارب قابل توجهی نیاز است | . رسوخ در بازار . یکپارچگی افقی و عمودی رو به بالا و پایین . مشارکت |
نکات مهم ماتریس BCG
- اگر محصولات یا کسب و کاری دارید که در حالت سگ قرار میگیرند، توصیه عمومی این است که هدف خود را پاکسازیِ سبد از آنها قرار دهید، زیرا سگها با سرعت بالایی منابع را مصرف میکنند. البته برخی از مواقع می توان با هزینه ای اندک، درآمد مداومی ایجاد کرد. بطور مثال، در صنعت خودروسازی زمانیکه خط تولید خودرویی متوقف میشود، هنوز تقاضا برای تولید قطعات یدکی آن وجود دارد.
- سرمایهای که در کار گیر کرده و امیدی به بازده آن نیست را آزاد کنید (بهترین استراتژی برای سگها).
- برخی از سازمانها بر این باور هستند که اگر یک شعبه، محصول، واحد یا کسب و کار به نقطه سر به سر برسد و سودش بتواند هزینه هایش را پوشش دهد، باید آن را حفظ کرد، چراکه حفظ چنین واحدی (سگ) میتواند مزایای اجتماعی همچون، اشتغالزایی به همراه داشته باشد و میشود از طریق آنها از بانک وامهای خوبی دریافت نمود.
زمانیکه یک واحد در کسب و کارهای بزرگ، سگ تشخیص داده میشود، اگر بخواهید آن واحد را تعطیل و کارکنان آن را اخراج کنید، این اتفاق بر روی روحیه سازمانی تأثیر منفی میگذارد و موجب کاهش بهره وری سایر کارکنان خواهد شد.
درباره علامت سوال ها، همانطورکه از نام شان پیداست، معلوم نیست که آیا تبدیل به ستاره میشوند یا شکست میخورند. آنها معمولاً برای ستاره شدن نیازمند سرمایهگذاری قابل توجهی هستند. بطور مثال: شرکت Rovio توسعهدهنده بازی موفقAngry Birds است. این کمپانی مانند سایر شرکتهای بازیسازی، قبل از رسیدن به محصول موفق خود، صدها بازی دیگر تولید کرده بود که احتمالاً حتی اسمشان را هم نشنیدهاید. تشخیص محصولی که در آینده ستاره میشود، کار آسانی نیست و این میتواند باعث هدر رفتن سرمایه سازمانها شود.
مثالی از ماتریس بوستون
بر اساس ماتریس BCG، سازمانی با پورتفولیوی متعادل، شرایطی ایده آل برای استفاده از قابلیتها و تواناییهای خود از طریق سرمایهگذاری بر روی فرصتها و پتانسیلهای رشد خود دارد. پورتفولیوی متعادل شامل موارد زیر است:
- داشتن محصولات ستاره برای تضمین موفقیت های آینده
- داشتن محصولات گاو شیرده برای کسب درآمد برای رشد در آینده
- داشتن محصولات علامت سوال که میتوان با برنامه ریزی و سرمایهگذاری مناسب، آنها را به ستاره های آینده تبدیل کرد
ماتریس بوستون شرکت Apple نمونه ای عملی از یک پورتفولیوی متعادل است. قطعاً محصولات معروف Apple مثل iPhone، iPod، MacBook، iPad و iWatch را مي شناسيد، اما میدانید هر یک در کدام دسته از ماتریس BCG قرار میگیرند؟
ستاره: iPhone
iPhone یا همان نور چشم اپل، ستاره این کمپانی است. سهم بازار آن بالاست و همچنان بازارش در حال رشد میباشد، به همين دليل است که شرکت اپل هر چند وقت یکبار، از مدل جديد iPhone رونمایی میکند، چراکه میداند همچنان این بازار، قابلیت رشد دارد.
یک نکته مهم درباره ماتریس بوستون این است که، هر محصول ستارهای، بالاخره روزی رشد بازار خود را از دست خواهد داد، در این شرایط، ستاره مستقیماً به سگ و یا به گاو شیرده تبدیل میشود. بنابراین با وجود اینکهiPhone سود خوبی برای اپل دارد، اما برای اینکه به یک گاو شیرده تبدیل شود، نیاز به سرمایه گذاری دارد.
علامت سوال: iWatch
درست است که iWatch علامت سوال پورتفولیوی اپل می باشد، اما اپل منابع لازم برای رونق بخشیدن به ساعت های هوشمند خود را دارد و می تواند با برنامه ریزی درست و سرمایه گذاری مناسب، آن را به به یک ستاره تبدیل کند.
گاو شیرده: iPad و MacBook
iPad و MacBook گاوهای شیرده پورتفولیوی اپل هستند. با وجود اینکه سهم بازار بالایی دارند، اما بازار این محصولات دیگر در حال رشد نیست، بنابراین اپل منابع کمی به آنها اختصاص داده است.
سگ: iPod
iPod دستگاه پخشکننده موسیقی است که در ماتریس بوستون محصولات اپل، سگ محسوب میشود. iPod همچون آیفون نتوانست محبوبیت لازم را کسب کند در نتیجه بازارش رشدی ندارد، چراکه مردم، بیشتر از تلفنهای هوشمند خود برای گوش دادن به موسیقی استفاده میکنند. این تغییر در رفتار مصرفکننده، منجر به کاهش سهم بازار iPod شد. بنابراین، سرمایهگذاری در iPod توجیه اقتصادی ندارد.
در نمودار زیر مساحت دایرهها، نشان دهنده ارزش فروش محصولات می باشند. اینگونه رسم کردن ماتریس بوستون به شما کمک میکند تا نقاط ضعف و قوت محصولات یا کسب و کارها را بهتر بشناسید.
ماتريس بوستون و چرخه عمر محصول
ماتريس بوستون بر پایه چرخه عمر محصول است. با توجه به نمودار زیر، اکثر محصولات یک کمپانی، ابتدا بصورت علامت سوال وارد چرخه محصول میشوند، سپس، علامت سؤالهایی که با رشد بازارشان، سهم بازار بالایی بدست می آورند، به ستاره تبدیل میشوند، پس از مدتی با کند شدن رشد بازار، در یک سطحِ ثابت مانده و به گاو شیرده تبدیل میشوند. این گاوها سود بالایی تولید میکنند و نیاز به سرمایهگذاری کمی دارند. در انتهای عمر محصول، گاو شیرده به سگ تبدیل میشود، چراکه کاهش فروش محصول شروع خواهد شد و حتی زمانی خواهد رسید که فروش کاملاً متوقف میشود. البته این روند، در بهترین حالت ممکن، اتفاق میافتد و خیلی از محصولات در همان ابتدای راه، شکست خورده و به سگ تبدیل می شوند.
مزایای ماتریس بوستون:
- استفاده از ماتریس BCG ساده و کاربردی است و همچنین فرصتها و تهدیدهای مقابل سازمان را به شما نشان می دهد.
- ماتریس BCG به شما میگوید که نباید همه تخم مرغهایتان را در یک سبد بگذارید. یعنی فکر کنید و ببینید که چطور منابع محدود سازمان را به محصولات یا کسب و کارها اختصاص دهید، تا سود سازمان در دراز مدت به حداکثر برسد.
- ماتریس BCG در سریع ترین زمان، بهترین فرصتهای سرمایه گذاری بر روی محصولات یا کسب و کارها را شناسایی میکند تا از آنها برای افزایش سود سازمان استفاده کنید.
محدودیت های ماتریس بوستون:
- ماتریس بوستون فقط از دو بعدِ سهم بازار نسبی و نرخ رشد بازار جهت تحلیل محصولات یا کسب و کارها استفاده میکند. قطعاً این دو بعد، تنها شاخصهای سودآوری، جذبِ مشتري و موفقیت نیستند.
- میزان سهم بازار به تنهایی نمی تواند مشخص کند که یک محصول یا کسب و کار چقدر درآمدزایی دارد. بطور مثال، سگها میتوانند به کسب مزیت رقابتی کمک کنند و سودآور باشند. از طرفی ستارگان میتوانند از سهم بازار و رشد بالایی برخوردار باشند، اما در یک صنعت که حاشیه سود آن بسیار پایین است، چندان درآمدی را رقم نزنند.
- در ماتریس بوستون سازمانها تنها در 4 دسته قرار می گیرند و زمانیکه نقطه تلاقی سهم نسبی و نرخ رشد بازار در محدوده وسط نمودار قرار بگیرد، دستهبندی صحیح، سخت میشود.
- ماتریس بوستون به همافزایی بین واحدهای مختلف توجهی نمی کند. بطور مثال بعضی مواقع سگها میتوانند به کسب مزیت رقابتی برای بقیه واحدها و محصولات سازمان کمک کنند و در نتیجه به اندازه گاوهای شیرده برای سازمان مهم باشند. (جوری جنس)
- عوامل محیطی، همچون ظهور فناوریهای جدید یا تغییرات در قوانین و دیگر عوامل خارجی را در نظر نمیگیرد. پیشنهاد می کنم که جهت تجزیه و تحلیل عوامل خارجی از آنالیز PESTEL استفاده کنید.
- ماتریس بوستون توانایی پیشبینی ندارد و محصولات جدید یا محصولاتی که با ورود به بازار موجب ایجاد انقلابی در بازار میشوند، در نظر نمیگیرد. همچنین در این ماتریس تغییرات احتمالی که می تواند در تقاضای مصرفکننده بوجود آید، مدنظر قرار نمی گیرد.
- کسب و کارهایی با بازارهای گوشه(Niche Markets) ، شاید سهم بازار کوچکی داشته باشند، اما به دلیل تصاحب گوشه ای از بازار، وضعیت مالی خوبی دارند و در اینجاست که جای گاو شیرده و سایر بخشها میتواند متفاوت باشد.
دکتر حسين يوسفي
متخصص راه اندازي، بهبود و توسعه کسب و کارها
سوالات متداول در رابطه با ماتریس بوستون ( BCG )
ماتریس بوستون به منظور مدیریت بهتر پورتفولیوی سازمان استفاده می شود. این ماتریس در اتخاذ تصمیمات استراتژیکی همچون؛ تخصیص منابع و حذف یا رشد محصولات و کسب و کارها، به مدیران ارشد سازمان کمک می کند.
ماتریس بوستون، مناسب سازمان هایی است که دارای سبدی از محصولات، برندها یا سبدی از کسب و کارها هستند. یعنی، سازمان باید چند واحد استراتژیک تجاری داشته باشد.
متاسفانه نتیجه تحلیل ماتریس بوستون، صرفاً یک تصویر لحظهای از شرایط فعلی بازار است و این ماتریس به اتفاقاتی که در آینده برای بازار به شدت متغییر امروزی می افتد، توجهی ندارد.